قاصدک شمس توس
در غرور زندگی
من فکر می کردم که دنیا صفحه ی شطرنج و من شطرنج بازی ماهر و زیرک تمرکز می کنم بر آن و چینم مهره های بخت خود را پشت یکدیگر اسب را جانانه می تازم قلعه را با عشق می سازم من حمایت ها کنم از شاه خود با فیل و سربازم زندگی را شاد می دیدم قصر خود آباد می دیدم آن وزیر زیرکم در صفحه شطرنج دنیا را شاد و خندان، شاخه ی شمشاد می دیدم در غروب زندگی دنیا همان شطرنج و من یک مهره ی بی جان به دست کودکی نادان گهی این سو گهی آن سوی این میدان گهی هم خارج از صفحه...
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ ما خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |